کتاب بازار خودفروشی ویلیام تکری نشر نیلوفر
کتاب زخم پاییز سلمان کریمی نشر سوره مهر
کتاب زخم پاییز سلمان کریمی نشر سوره مهر
همان روز اول با دیدن اولین سالدات روس در چهارراه پهلوی نفرتی عمیق ته قلبش خزیده بود که بعدها با دیدن صحنههای تحقیر کاسبها، روستاییها مأموران شهربانی و لاقیدی سالداتها پس از مستیهای شبانه، شان بیشازپیش شدت گرفته بود؛ اما تمام فرت سه سال و نه ماه و ده دهروزه در مقابل این چند روز بهاندازه سرسوزن هم نبود. فرقی نداشت اهل مسکو ایروان یا بادکوبه باشند؛ او از همه سالداتها متنفر بود.
کتاب انجمن دختران مرده میشل کرایز نشر تندیس
کتاب مرگ به وقت بهار اثر مرسه رودوردا نشر بیدگل
کتاب مرگ به وقت بهار اثر مرسه رودوردا نشر بیدگل
استخوانهای ریز کف دست و پا جان میداد برای بازی کردن. پرتشان میکردیم هوا و میگرفتیمشان، هرکس هم که استخوانی از دستش میافتاد، بازی را میباخت. برای خودمان گوشۀ پنهانی در جنگل داشتیم، سرشار از بوی خزه، همانجا هم سنگی داشتیم که مثلاً دیگمان بود و پرش میکردیم از استخوانهای ریز کف دست و پا. اگر حوصلۀ بازی نداشتیم، میرفتیم سروقت آن سنگ و استخوانها را به هم میزدیم، میآوردیمشان بالا و بعد رهایشان میکردیم، فقط محض اینکه صدای قرچقرچشان را بشنویم.