کتاب آخرین بت فاطمه زایری نشر سخن
کتاب آخرین بت فاطمه زایری نشر سخن
صدای او خوش به جانش نشست:
«وقتایی که اینجایی، اصلاً این دیوارا نیست. جای این سقف، آسمونه. جای سکوت سنگین این اتاق، صدای پرندههای مهاجر میآد. جای تاریکی هم نور!
وقتایی که هستی، وقتایی که میآی، وقتایی که میدونم آسمون و هوا و پرندهها رو ول کردی تا بیای و تو حصار این دیوارا کنار من باشی؛ من آزاد میشم حنا!
من آزادم وقتی تو هستی، حتی وقتی نفساتو تو این اتاق جا میذاری و میری. وقتی عطرت میمونه روی بالشم و شبا از کابوس اون شب برفی نجاتم میده.
کتاب بیست و دو 2 هاشم نصیری نشر کتابستان معرفت
کتاب نقشه فرزندپروری دکتر شفالی ساباری نشر کتابستان معرفت
کتاب گربه راهنمای ما استفان گارنیه نشر شمعدونی
کتاب آبنبات لیمویی مهرداد صدقی نشر سوره مهر
کتاب فکر نکن تنهایی الیف شافاک نشر علم
کتاب تاریخ بیهقی علی اکبر فیاض نشر هرمس
کتاب تاریخ بیهقی علی اکبر فیاض نشر هرمس
گالینگور، پالتویی، ۹۸۴ صفحه
در آن نواحی مردی بود که او را علی قُهندِی خواندندی، و مدتی در آن ولایت به سر برده و دزدیها و غارتها کردی و مفسدی چند مردمانِ جَلد با وی یار شده و کاروانها میزدند و دیمها غارت میکردند. این خبر به امیر رسید، هر شحنه که میفرستاد شرّ او دفع نمیشد. چون آنجا رسید این علیِ قهندزی جایی که آن را قهندز گفتندی و حصاری قوی در سوراخی بر سرِ کوهی داست به دست آورده